سر والتر اسکات در داستان راب روی (1818) –که ترجمهاش در کتابراه، رایگان منتشر شده است- از فضای سابق بازارهای داد و ستد کالای انگلیسی با مستعمرات اروپا در آمریکای شمالی و دریای کاراییب الهام میگیرد تا حال و هوای شهر گلاسگوی اسکاتلند را در میانهی قرن هجدهم توصیف کند: «خیابان اصلی عریض و طولانی بود. پر از ساختمانهای سنگی با معماری غریب و خیرهکننده. راهرفتن میان دو ردیف خانهی مرتفع ساخته شده از سنگ، نماهای مجسمه و خیابان سنگفرش. فضایی مهیب ، حس افتخار!». چنین توصیفی یادآور شکوه سنگنگارههای ایرانی هم هست. سنگ در «کافکا بر کرانه»ی هاروکی موراکامی، در گفتگوی ناکاتا و خانم سائهکی، جور دیگری نماد بلندپروازیهای شهر سرمایهداری و آدمهای مدرن برای توسعه است: «به هرحال تو و آن ایدهات، پرتاب سنگی بزرگ به هدفی خیلی دور. حرفم را میفهمی؟» سر میجنبانم. «میدانم؛ اما این استعاره میتواند فاصله مارا کم کند». «اما ما استعاره نیستیم». همین سنگ نمادین به تدریج در مسیر داستان رنگ واقعیتری میگیرد تا بشود با او حرف زد که خودش در مسیر اهداف آیندهنگر ما باشد. هوشینو، که دوست آقای ناکاتاست، «نمیدانست آیا سنگ به موسیقی گوش میدهد یا به حرفهای او، اما به هر حال ادامه داد «وقتی به این آهنگ گوش میدهم، انگار که بتهوون درست همینجاست و با من حرف میزند: اشکالی نداره هوشینو؛ نگران نشو. زندگی همینه. منم تو زندگی کارای ناجور زیادی کردم. چندان کاری نمیشه با گذشته کرد. اتفاق میافته دیگه. باید بذاری به حال خودش باشه. اینجور حرفها ظاهرا به گروه خونی آدمی مثل بتهوون نمیخورد. اما من هنوز از این آهنگش همینرا میفهمم، احساسش میکنی؟ سنگ خاموش بود». درینباره ما وامدار سهراب سپهری هستیم که بخواند «بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم/ بیا زودتر چیزها را ببینیم/ ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض/ زمان را به گردی بدل میکنند/ مرا گرم کن/ و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد/ و باران تندی گرفت/ و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ/ اجاق شقایق مرا گرم کرد.»
نشستن اشیا در مرکز همگرایی کنش بشری به عنوان جوهر فرآیندهای تولید سناریوهای اجتماعی یک برساختگرایی جمعی است. شیء میتواند نقطه گرهگاهی شبکه کنشهای اجتماعی باشد. سناریوهای اجتماعی حول محور سنگ را در همین مثالها در نظر بگیرید. آن حس غرور خیابانهای گلاسگو، شکوه سنگنگارهها، نماد برآمدن دورانهای دیگر؛ نگاه به آینده بدون پیشمانی از آنچه گذشت و رسیدن به اهداف، پشت سنگ: گرمای اجاق شقایق. در واقع، اینجا شیء در نقطه آغاز شکلگیری پیوندهای اجتماعی قرار دارد. ما با مفهوم بازگشت به خود اشیا مواجهیم. هر چیز دارای نیرو و بالطبع، ضعف میتواند یک کنشگر توانا در ایجاد تغییر باشد. این تغییر میتواند جستجوی همان هدفی تلقی شود که کنشگر به دنبال یافتن آن است. پس شیء میتواند با هدف کنشگر همراه شود و یک پیوند جدید را شکل بدهد. سنگ در دست یک معترض و در برابر یک معدنچی معانی مختلفی دارند. اما هر دو در یک پیوند با آدمها یک سناریوی اجتماعی جدید خلق کردهاند. اهمیت اینجاست که آن کنشگر، توانسته هدف خود را به سنگ بفهماند. این فرآیندِ فهمیدن از حالت سنگ و آنگاه همراهی سنگ برای رسیدن به هدفی مشترک و در یک نگاه کلی تلاش برای رسیدن به یک نقطه مشترک میان آدمها و اشیا را فرایند ترجمه اهداف میخوانیم.
4 راهبرد اصلی ترجمه اهداف وجود دارد. در قسمت قبل دیدیم که چگونه کنتور هوشمند در خدمت اهداف بخش دولتی حکمرانی آب قرار گرفت. در کنار این، کنتور توانست هدف خود را به پمپ آب هم بفهماند. روال سابق، تغییر کرده بود و حالا اقتدار تعیین میزان بهرهبرداری آب در دست دولت بود که ابزار کنتور را در اختیار داشت. ترجمه اهداف کنتورهای هوشمند آب برای بخش کشاورزی به درستی اتفاق نیفتاده بود. روش ترجمه در واقع دقیق نبود. بگذارید نگاهی به راهبردها و منظور از هر کدام کنیم.
راهبرد اول ترجمه: من همان چیزی را میخواهم که تو میخواهی. ( I want what you want)؛ سادهترین و همینطور محدودترین روش ترجمه بدان معنا که بازیگر-شبکه اول، کنشگر-شبکههای دیگر را قانع کند که اهداف آنان همسان است.
راهبرد دوم ترجمه: چرا چیزی را که من میخواهم تو نخواهی. ( I want it, why don’t you?) بازیگر-شبکهای میتواند هدف خود را موثرتر و سوداورتر از هدف کنشگر-شبکهی دیگر نشان دهد و آن را با خود همراه سازد.
راهبرد سوم ترجمه: اگر یک انحراف کوچک در مسیرت ایجاد کنی (If you just make a detour…) بازیگر– شبکه، دیگران را قانع میکند که در صورت پیوستن به او هدف آن دیگری نیز از یک مسیر میانبر زودتر محقق خواهد شد.
راهبرد چهارم ترجمه: بازآرایی علایق و اهداف( Reshuffling interests and goals) چهارمین راهبرد ترجمه باید محدودیتهای راهبرد سوم را رفع میکند. مثل زمانیکه مسیر مستقیم سهلالوصول است (مثلا قیمت آب در برابر هوشمند سازی مصرف اندک است). پس راهبرد چهارم از طریق تاکتیکهایی باید این محدودیتها را برطرف کند.
درباره راهبردهای ترجمه در بخش آب و تاکتیکهای راهبردی چهارم در شماره بعدی بحث کنیم. ما حالا میدانیم که زبان آب، تکنولوژی و بهرهبراداران حوزه آب را چگونه ترجمه کنیم. پیوندهای جدید بسازیم و بحران آب را بهشکلی مشارکتی حل کنیم. اینترنت اشیا به جمع ما اضافه خواهد شد. نمادی برای ابزارهای بهینهسازی مصرف آب؛ و آنگاه تکنیک بازار آب به کمک ما خواهد آمد. سنسورها به سختی سنگها که همواره محافظان منابع آب زیرزمینی بودهاند، با ما تا بهرهوری آب و توسعه پایدار همراه خواهند بود.
عباس فقیه خراسانی
موسس شرکت مشاور زیست اجتماعی دانو
عباس فقیه خراسانی
موسس شرکت مشاور زیست اجتماعی دانو
دستهبندی: | مجله الکترونیکی دی ماه 1402 |
شماره مجله: | شماره 23 |
این صفحه را به اشتراک بگذارید
به این مجله امتیاز بدهید