آشنایی زدایی در ادبیات، (Defamiliarization)، فرارفتن از عادت واره هاست. خروج پس از یک پیدایش، چنانکه در ترتیب اسفار پنج گانه است. زدودن غبار عادت از ادراک، آشنایی زدایی است که همان آفرینش دوباره ی چیزهاست. برآمده از ایده های ویکتور شکلوفسکی (1893-1984)، چهره¬ای در فرمالیسم روسی. هنر قرار است که اشیا را چنان وانمایاند که خود آن هاست؛ نه آنچه که ما توقع داریم که باشند. گذر از کلیشه¬های ذهنی روزمره در مواجهه با اشیاست که هنر آشنایی زدایی است؛ آن سان که مرثیه خوانی برای گذار استعاری یک رود در شعر اخوان ثالث که تا دوردست ها سفرکرده است، تا جایی که خود بگوید دنیایش چگونه است: «ای شط زیبای پر شوکت من/ ای رفته تا دوردستان / آنجا بگو تا کدامین ستاره است / روشنترین همنشین شب غربت تو؟». از نگاه جامعه شناختی زیست محیطی، چنین دیدگاهی یک رویکرد برساخت گرا ست. نظریه¬ای که در دهه 1980 اوج گرفت و می کوشید طبیعت را برآمده از فرآیندهای ذهنی اجتماعی و نه به شکل یک واقعیت بیرون - ایستاده درک کند. در حقیقت، برساخت گرایی اجتماعی می خواست آنچه که انسان طبیعت و مخاطرات آن می خواند را نتیجه ی سازوکارهای اجتماعی معرفی کند.
تا سال 2000 میلادی، سه گرایش عمده در جامعه¬شناسی محیط زیست وجود داشت. گرایش اول که با رئالیسم نسبت داشت و در تفکر پیشگامان جامعه شناسی محیط زیست آمد، طبیعت را زیرساخت زندگی بشری می دانست. طبیعت بود که نیازهای انسانی را تامین می کرد و از این منظر با علوم طبیعی پیوند می خورد. چنین رویکرد واقع گرایانه ای غالبا در تقابل با رویکرد برساخت گرایی اجتماعی قرار داشت. یک رویکرد سوم در این میان پدیدار شد که ناظر به حفاظت از طبیعت بود. تفکری که طبیعت را از منظر اخلاق، زیبایی شناسی و درک متقابل می نگریست و علوم طبیعی را یک دیدگاه تقلیل گرایانه به حساب می آورد. حفاظت از محیط زیست شامل همه ارزش های بشری نیز می شد. این همان تفکر آرکادی (Arcadian) بود؛ در معنای مواجهه ای روستایی و بی آلایش با طبیعت که با تلاش همزمان جوامع در حال توسعه برای پیشرفت و همچنین رویکرد فمینیستی در طبیعت شناسی گره خورد و در کنار واقع¬گرایی، توانست دست بالاتری را در مقایسه با رویکرد برساخت گرایی اجتماعی پیدا کند. واقعیاتی مانند تغییر اقلیم، از دست رفتن گونه های طبیعی، آلودگی های محیطی و مانند آن ها و لزوم ارزیابی های علمی بر اساس یک دانش کل گرای طبیعی، عرصه را بر برساخت گرایان تنگ تر کرد و آنان را واداشت تا در تفکرات خود تجدید نظر کنند. از همین جا بود که «برونو لاتور» کوشید تا در تئوری کنشگر – شبکه، از دوگانه واقع¬گرایی – برساخت گرایی فراتر رود و نظریه خود را بر تفسیر جدیدی از رابطه میان سه گانه ی جامعه بشری، تکنولوژی و محیط زیست بنا نهد. او نوعی از برساخت گرایی جمعی را بنانهاد.
در پایان بخش اول این داستان، کنتور هوشمند از راه رسید، مقاومت جبهه پمپ آب را در هم شکست و از برداشت مستمر آب جلوگیری کرد. اما از اینجا بر مبنای برساخت گرایی جمعی، یعنی آن پیوند دوباره میان آدم ها، تکنیک و آب، که می تواند از مسیر آشنایی زدایی ادبی هم دنبال شود، ماجرا را بازخوانی کنیم: کنتور هوشمند به عنوان بازیگر جدید حکمرانی آب در شبکه دولت توانست اثر شیء دیگری بنام پمپ آب که پیش از این بازیگر برتر شبکه کشاورزان بود را کنترل کند. در واقع، کنتور هوشمند «بعد زمان» را به سیستم بهره برداری از آب اضافه کرد و از این طریق، پمپ آب که پیش از این امکان استحصال آب در همه ساعات شبانه روز را داشت محدود شد. پس ورود کنتور هوشمند به شبکه حکمرانی آب، زمینه دگرگونی نظام بهره برداری از آب های زیرزمینی را فراهم ساخت. یک شیء که می توانست یک شیء دیگر، یعنی پمپ آب را کنترل کند. پمپ آب به طور مشخص در شبکه بهره برداری صاحبان چاه و کشاورزان قرار داشت در حالی که کنتور هوشمند را باید در شبکه کنترل دولتی حکمرانی آب جای داد. در وضعیت جدید، حکمرانی آب حتی بدون مشارکت کشاورزان می توانست ادعای حفاظت از محیط زیست و کنترل بحران منابع آب زیرزمینی را داشته باشد. در این فرضیه، نیازی به مشارکت کشاورزان نبود، کنتور هوشمند می توانست جریان آب را به محض رسیدن به میزان تعیین شده در پروانه بهره برداری قطع کند. پس وساطت اشیا بود که توانست قدرت برتر را در میزان بهره برداری از آب های زیرزمینی مشخص کند.
در این روایت از آنچه که در مدل برساخت گرایی جمعی میان ما، اشیا و آب هست اشکالی وجود دارد. به نظر می رسد فرایند ترجمه اهداف به تمامی آن اتفاق نیفتاده است. اگرچه کنتور هوشمند می تواند هدف خود را به پمپ آب تحمیل کند اما شبکه حکمرانی بخش دولت، نتوانسته هدف خود درباره محافظت از منابع آب را به شبکه دیگر شامل بهره برداران آب که اینک تضعیف شده منتقل کند و آن شبکه نیز راه هایی را برای اعتراض یا دسترسی بیشتر به آب خواهد یافت. بنابراین باید برای توازن قدرت میان شبکه ها کاری کرد. بهره وری مصرف آب یک راه حل است، آنچه که منظور ما ازکلینیک »به تا» است. در بخش بعدی، اینترنت اشیا، بازیگر سوم این داستان به ما خواهد پیوست.
عباس فقیه خراسانی
موسس شرکت مشاور زیست اجتماعی دانو
دستهبندی: | نشریه الکترونیکی آذرماه 1402 |
شماره مجله: | شماره 22 |
این صفحه را به اشتراک بگذارید
به این مجله امتیاز بدهید